كاش مي شد با تو از دلبستگي ها حرف زد
از محبت گفت و از پيدا و پنهان حرف زد
كاش درد عاشقي و درد هاي بي كسي
با تو مي شد در ميان بنهاد و يكجا حرف زد
كاش مي شد چون نسيمي نرم بر زلفت وزيد
قصه ها گفت از شب و از شام يلدا حرف زد
از دل يك ذره گشته در هوايت باز گفت
وز دل الماس سختت بي محابا حرف زد
كاش يك شب مي نشستي پاي صحبت هاي من
تا كه بتوان آه كرد و تا ز سودا حرف زد
|